عمو امیـــــــــر

روزمرگی ها و دفترچه خاطرات عمو امیـــــــــر

عمو امیـــــــــر

روزمرگی ها و دفترچه خاطرات عمو امیـــــــــر

شب بیگاری

در بگ.ایی ترین وضعیت ممکن به سر می بریم .

دیشب ساعت 2 خوابیده ایم و 4 و نیم پاشده و به سمت قروین حرکت کرده ایم . سپس ساعت 8 و نیم به قزوین رسیده و با حاج خانوم صبحانه رفته ایم . بعد از صبحانه به خوابگاه رفته ، وسایل را جمع کرده و ساعت 1 به بیمارستان رسیده ایم. از ساعت 1 ظهر دیروز تا الان در بیمارستان در پذیرش آزمایشگاه به سر برده ایم و تا فردا 8 صبح هم قرار است همینطوری به سر ببریم

تازه فردا هم 8 تا 1 استراحت داشته و 1 تا 8 سر کار بوده و بعد 8 دوباره باید به دیدن حاج خانوم نائل گردیم که کونمان پاره شود و دوباره فردایش ساعت 8 بیمارستان بوده و 11 بیمارستان را به مقصد ترمینال ترک کرده به تهران آمده و به بوفه ی سعید برویم و تا ساعت 8 باید در بوفه سرکنیم

بعدش باید برویم خانه و دوباره 8 صبح جمعه مث خر از خواب پا شویم و به کلاس زبان برویم و تا 2 آنجا کون خودرا پاره کنیم


آیا کسی هست که مرا یاری کند؟